نمایی از فیلم

ـــ تقدیم به‌استادِ دیریافته‌ام، دکتر حسین غلامی

خیلی فیلم‌ها هستند که داعیه‌ی ادامه‌یافتن در ذهن تماشاچی را دارند؛ نوعاً پایانی باز دارند که بیننده خودْ تصمیم بگیرد چه‌پایانی را می‌پسندد، و برخی هم هستند که با برجسته‌ساختن سویه‌های روان‌شناختی قصه کاری می‌کنند بیننده درگیری بیش‌تری از صِرفِ برانگیختگی احساسی با فیلم پیدا کند. از نمونه‌های تحسین‌برانگیز چنین روی‌کردی در فیلم‌سازی، روزی زیبا در محله (A Beautiful Day in the Neighborhood)» است؛ با بازی خیره‌کننده‌ی تام هنکس، که احتمالاً بهترین بازی‌گر این روزهای سینمای دنیاست.

هنکس در این فیلم اصلاً بازی نمی‌کند؛ او جوری شخصیت قهرمان فیلم را از کار درآورده، که در صحنه‌هایی ـــ با نوعی آرامشِ گاه هول‌ناک ـــ حس می‌کنیم در حال گفت‌وگو با ماست، و نگاه نافذش در دست‌کم یکی از سکانس‌ها، که تصویری از آن را بالای این مطلب چسبانده‌ام، هم‌راه با سکوتی کُشنده، به‌مانند نوری نادیدنی از صفحه‌ی نمایش‌گر به‌اعماق ذهن تماشاچی می‌تابد، و عمیق‌ترین احساسات و عواطف آدمی را برمی‌انگیزد. چالش میان او و دیگر شخصیت اصلی فیلم، چنان جان‌دار از آب درآمده، که گویی روایتی از نظیر همان چالش در زندگی یکایک ماست.

قصه‌ی فیلم، در عین سادگی، پُر از پیچش‌های داستانی تماشایی‌ست: ماجرای متأثر از واقعیتِ تهیه‌ی گزارشی از سوی یک خبرنگار تحقیقی، از یک مجری پُرسابقه‌ی برنامه‌ای برای کودکان، که مَنِشی آرام و، تا اندازه‌ای، دارد؛ پدر خبرنگار شخصیت نامناسبی دارد، و همین سبب می‌شود برخورد قهرمان قصه با شخصیت خبرنگار، از یک گزارش معمولی، به‌نوعی کاوش شخصیت مجری در روان خبرنگار بیانجامد، که رابطه‌ی او و خانواده‌اش را ترمیم می‌کند. محبت شخصیت مجری، چونان مرهمی‌ست که زخم‌های کهنه‌ی خبرنگار را، و روح آزرده و خراشیده‌اش را، درمان، و او را به‌انسانی دیگر تبدیل می‌کند.

به‌گمان من، گذشته از وجوه فُرمی فیلم، که در استفاده‌ی هوش‌مندانه‌ی کارگردان از مؤلفه‌های برنامه‌ی کودک، و تلفیق این عناصر با واقعیت، به‌نحوی عیان است که ـــ بدون اطوار بی‌هوده در رفت‌وبرگشت میان خیال و واقعیت ـــ گاه نمی‌دانیم در محله (Neighborhood)» گرم و زنده و روشن هستیم، یا در نیویورک سرد و خشک و تاریک، آن‌چه این فیلم را به‌اثری خارق‌العاده تبدیل می‌کند قصه‌ی سرراست فیلم در کنکاش از ژرف‌ترین سطوح رابطه‌ی پُردست‌انداز خبرنگار و پدرش است؛ قصه‌ای چنان آشنا، که چونان آیینه‌ای در برابرمان قرار می‌گیرد، تا خودمان و نزدیکان‌مان را بازشناسیم، و در رابطه‌ی‌مان با آن‌ها دست به‌تأملی عمیق بزنیم.

در یک صحنه‌ی درخشان فیلم، که اوج اثر است، و شکوه آن در این است که بدون حتا یک خط دیالوگ، در یکی دو دقیقه کاری می‌کند تمام لحظات پُرتنش زندگی، تمام وقت‌هایی که با آن‌ها که روابطی محبت‌آمیز میان‌مان برقرار است (یا شاید فکر می‌کنیم محبتی هست، ولی در واقع نیست) دچار چالشی شده‌ایم، و تمام زمان‌هایی که از کسی بدی دیده‌ایم و روان‌مان رنجیده‌است، در یک چشم‌برهم‌زدن از جلوی چشمان‌مان بگذرد. در این سکانس، ماجرا در سکوتی وهم‌انگیز چنان به‌زیبایی رقم می‌خورد، که گویی در یک نشست روان‌کاوی به‌سر می‌بریم، و فرِد راجِرْز، با بازی فوق‌العاده‌ی تام هنکس، دارد زخم‌های روان‌مان را، که روی‌شان را سرپوش گذارده‌ایم و به‌سختی کوشیده‌ایم فراموش‌شان کنیم، به‌دقت باز می‌کند و می‌کاود، تا بتواند با اِکسیر محبت درمان‌شان کند.

زیبایی فیلم در این است که ذره‌ای از هم‌دلی با هر آن‌چه بوده، و هرکسی که در واقعیت مرتکب قصوری شده یا نشده، منحرف نمی‌شود؛ فیلم به‌دنبال صدور شعارهای بی‌مایه نیست، و این هنری‌ست که پیاده‌سازی‌اش با این کیفیت از کم‌تر کسی ساخته‌است. راجرز نمی‌خواهد بزرگ‌واری کنیم، تبدیل به‌آدم دیگری شویم، آدم‌ها را بهتر کنیم، یا روابط را بهبود بخشیم؛ او می‌خواهد آرام‌مان کند، و کاری کند حتا اگر نبخشیم، بگذریم و بگذاریم همه‌چیز به‌دست فراموشی سپرده‌شود: نه زورکی، بَل با مرهمی از محبت. شگفت‌انگیز این است که در این مسیر، واقعاً به‌آدم دیگری تبدیل می‌شویم.

تماشای این فیلم، که به‌واقع اثری تمام‌نشدنی‌ست، برای منی که همه‌ی عمر به‌دنبال آرامش گشته‌ام، مانند یک کلاس درس بود؛ آموزشی با کم‌ترین میزان کلمات، و بیش‌ترین میزان اثرات.

قرنطینه‌ی خود را چگونه می‌گذرانید؟ / دو فیلم و یک تفاوت: درباره‌ی فرومایگی و ابتذال

«روزی زیبا در محله»: فیلمی که تمام نمی‌شود

یک ,فیلم ,شخصیت ,ـــ ,می‌کند ,فیلم، ,در این ,که در ,است که ,در یک ,فیلم، که

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مطالب اینترنتی مطالب اینترنتی gncdpersiansub حسین شاددل نویسنده و کارگردان سامی یوسفی گلعذانی بورس و بازار آهنگ پیشواز ایرانسل | کد پیشواز همراه اول ضیافت اانما مجله خبری و اجتماعی مطالب اینترنتی